نبش

این نوشتار نه دغدغه مخاطب دارد نه نگرانی کسب هویت متنی ادبی! بی ادعا زاده شده تا تنها زندگی کند و درک شود!درست مثل دن کیشوت!

نبش

این نوشتار نه دغدغه مخاطب دارد نه نگرانی کسب هویت متنی ادبی! بی ادعا زاده شده تا تنها زندگی کند و درک شود!درست مثل دن کیشوت!

یک خواب

                          

 

هوا ابری و تیره ست ، به نظر میاد آخرهای یه غروب دلگیر ، خیابونی عریض و خاکی با پستی و بلندی های آشنا ، در افق ِ دیدم دیواری همرنگ به کل تصویر به رنگ سفید سیمانی و کوتاه که اون دستش باقی تاریکه ، دارم با یکی قدم می زنم که نمی بینمش! یه لحظه تعداد معدود آدمهایی که در زاویه دیدم هستند هراسان و با دلهره به این سو و آن سو میرن و انگار دنبال پناهگاهی هستند! به آسمان نگاه می کنم که به سرعت تیره میشه و غرشی سهمگین می کنه و من هم با همراهم می دویم زیر یک سایه بون، بدون هیچ کلامی می فهمم که قراره رعد و برق بزنه و ما نباید روی زمینی که تازه می بینم همه جاش خیسه وایستیم ! رنگ صحنه عوض میشه همراه با دلهره و ترس نابی که همراهمه و مثل اون رو هرگز تجربه نکردم با نا امیدی در تاریکی شب به کمک نور لامپ های زرد و کم نور تیر چراغ برق و گاه تک چراغ جلوی مغازه هایی که کرکره شون پایین کشیده شده دنبال قطعه ای زمین خشک می گردم !!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
دامون 1386,06,20 ساعت 05:34 ب.ظ http://damun.blogsky.com

تصویر سازیت مثل یه خواب دلهره آور بود!!! نمی خوام ازت بپرسم واقعیت داشته یا خواب بوده چون گاها خودم گیج میشم که واقعیت اونیه که موقع بیداری میبینم یا موقع خواب!!!
برای تصمیمگیری ویژگیهای درونی رو در نظر گرفتم اما دارم تمام ارزشهای اجتماعی رو که میتونی تصورش رو بکنی میشکنم!!! نمی تونم آینده رو پیش بینی کمنم یا نمی خوام!! نمی دونم کدومش!!!
راستی سرزمین مادریت (چرا همیشه میگن سرزمین مادری؟!!نه سرزمین پدری؟!! ) خیلی قشنگه. شهسوار هم رفتیم اما خبری از پرتغال نبود!!!! (چشمک)
راستی میتونم دو تا وبلاگ دیگت رو هم لینک کنم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد