نبش

این نوشتار نه دغدغه مخاطب دارد نه نگرانی کسب هویت متنی ادبی! بی ادعا زاده شده تا تنها زندگی کند و درک شود!درست مثل دن کیشوت!

نبش

این نوشتار نه دغدغه مخاطب دارد نه نگرانی کسب هویت متنی ادبی! بی ادعا زاده شده تا تنها زندگی کند و درک شود!درست مثل دن کیشوت!

باله خداحافظی ( از مجموعه ی ۵ شنبه های ارسی )

   

 

این متن رو که آرزو داشتم به جای نوشتن، توانایی ساختن انیمیشن اون رو داشتم حتماْ با آهنگی که گذاشتم بخونید چون با همین آهنگ در یک حالت خاص متولد شد. کاملاْ ناخودآگاه و هیچ کس حتی آرمان که شاهد لحظه ی تولدش بود شاید شگفتی و بهت و پیچش درد آلودم رو از اون لحظه و دیدن اون تصاویر نتونه درک کنه، جالبتر اینکه وقتی به نوعی پیوند عکس آلبوم این آهنگ از گروه تازه کشف کرده ام به نام Kwoon و همینطور نام یکی از آهنگ هاش رو با اجزای تصویر ذهنیم دیدم مات و مبهوت موندم ... 

 

.... دو نفر رو می بینم، یک دختر و پسر ... دست در دست هم آزادانه در ساحل یک دریا می دوند ... می خندند ، می پرند و شادند ... نگاه من (دوربین یا زاویه دید بیننده) از بالاست و دریای آرام و موجهاش هم توی تصویره... خسته میشن و کنار یک درخت می نشینند ... یک درخت تنها در یک ساحل خلوت و آروم...دست هاشون رو می بینم که انگار با دستبند یا زنجیری به هم بسته شده، زیر سایه ی درخت که کم کم بلند میشه عشق بازی می کنند... عریان میشن و با ریتم آروم این آهنگ جدا از هر مفهوم و تصویر و تصور دیگه ای با هم یکی میشن... در رنگ بندی و ترکیب بندی تصویر آرامش و یگانه گی و ناب بودن لحظه و لذت رو می تونی با تمام وجود درک کنی ... نگاهم با حرکت دوربین پایین تر میاد و به چهره ها نزدیک میشه (باز تأکید می کنم که تصاویر کارتونی و انیمیشنی هستند و قابلیت های سوررئال و انتزاعی زیادی دارند!) و صداهایی به تصویر اضافه میشن و همزمان با اون، نگاه پسر کمی به اطراف حرکت می کنه... در حین هم آغوشی از گوشه ی چشم با کنجکاوی آمیخته به نگرانی به دور دست و افق نگاه می کنه... خوب که نگاه می کنی احساس می کنی که انگار قانون بقایی در کاره ! هر چه پسر حضور ذهنش رو از دست میده و از لحظه ی ناب خارج تر میشه دختر مشتاق تر و پر خواهش تر میشه... و با تغییر ریتمی که نوید اتفاقی رو میده و بار انگار تراژیک تصویر رو بالاتر میبره دیالوگی با کمی فاصله بین شون شروع میشه... پسر پنهان از دید دخترک داره با دستبند ور میره تا پاره ش کنه و در همون حین به دور دست ها اشاره می کنه و با ذوق و هیجان خاصی از چیزی صحبت می کنه و دخترک سکوت می کنه و هر لحظه به نگرانی چشمانش که سعی در پنهان کردن شون داره اضافه میشه... تصویر کم کم از ساده گی و یگانه گی و خلوص خارج میشه و دوربین بالاتر میاد و حرکت اغواگر امواج و ماهیها و پرواز پرنده ها به صورت آشکارتری به متن تصویر اضافه میشن ... پسر پا میشه و چند قدم به سمت دریا از دخترک دور میشه ... دست دختر، رو به پسر با نگرانی و لرزش چشمانش کشیده می مونه و اونقدر محو رفتن پسر میشه که متوجه نمیشه کی و چطور دستبندشون پاره شده! پسر هم تا لب آب نگاهش به سمت دختره و دست تکون میده و با حرکت هاش می فهمونه که انگار قول میده برگرده و به محض اینکه پاش به آب می رسه روی دریا شروع می کنه به دویدن، پریدن و رقصیدن... زیر چشمان منتظر، نگران و مراقب و معصومانه ی دخترک با موج ها عشق بازی می کنه و می رقصه... با ماهی ها می خنده پای پرنده ها رو می گیره و به آسمون میره و دوباره به سطح دریا بر می گرده و بلند بلند می خنده... دخترک در همین حین با وجود پدیدار شدن نشانه هایی از اطراف که سعی در جلب توجهش دارند نگاهش از حرکت های پسر دور و جدا نمیشه و جاهایی حتی نگرانیش از افتادن اتفاقی برای پسر رو در حرکت دست و تنش می بینم و لبخنده های کمرنگ رضایت از رفع خطر !! و باز ... کم کم پسر از تصویر محو میشه و دخترک همونطور عریان کنار درخت نشسته و زانوهاش رو توی بغلش جمع کرده و سرش رو روی زانوهاش گذاشته و با چشمانی لرزان، منتظر به دریا خیره مونده... نه به خورشید نگاه می کنه نه به درخت و نه به ساحل و نه به پرنده ها!! تنها به افق خیره مونده و سعی می کنه خوابش نبره! در تصویر روی گوشه ای از تن عریان دخترک دستبند پاره شده رو هنوز می بینم... نگاهم دوباره میاد بالا و در اوج بی زمانی،بی مکانی زمان سرعت می گیره و حرکت روز و شب،ابرها و بارون رو بر متن تصویر، بر تن هنوز عریان و منتظر دختر، بر مجموعه ی دخترک-درخت-ساحل و دریا می بینم... با صدایی از پس زمینه ی تصویر چهره ی دریا رو تیره و تار و بیرحم می بینم. با صدایی وحشی ... انگار پیامی بوده از دل دریا (دنیا) انگار داره قاعده ای رو فریاد می زنه! نگاهم مقابل تن بی حرکت دخترک قرار می گیره... هنوز چشمانش رو نیمه باز می بینم. تکون نخورده و همونطور نگاهش به افق خیره مونده... رنگ بندی تصویر به تیره گی میره و ...

ادامه مطلب ...