یکی از آدمهای یک جمع یک کاری می کنه .. دردسر درست میشه .. همه ی آدمهای اون جمع وقت و ذهن و جسم شون درگیر اون اتفاق و تبعاتش می کنن .. ولی هیچ کدومشون ناراضی نیستن! می دونی چرا ؟ چون اونها مثل همند و به همون دلیل و عاملی که یکی شون این کار رو کرد بقیه هم بر همون مبنا خودشون رو درگیرش کردن ! ولی این وسط چه رنجی می بره و چه شکنجه ای میشه و چه تکی میفته اونی که مثل شون نیست ، مثل اونها فکر و عمل نمی کنه ! تصمیماتش ، رفتارهاش ، نگاه و قضاوتش ! ولی همیشه اینطور بوده که تک در جمع باید حل شه ! ساز مخالف زدنش به حساب خیانت و ناهمدلی میره حتی اگه حرف درست و حق رو بزنه !! این جمع به هر اندازه ای می تونه تصور بشه .. از خانواده می تونه شروع شه تا شرکت و بالاخره جامعه و حکومت ... این ویژگی جوامع سنتی ماست که فرد هیچ جایگاه و تعریف و ارزش و حقی نداره ! و چه تلخ که هر سه رو تجربه کردم و دارم می کنم !!
:( متاسفانه فکر نمی کنم فقظ شامل جوامع سنتی باشه !! یا باید خودت نباشی و همگام مردم زمانت پیش بری ، یا باید از هر جمعی و کلا از جامعه کناره بگیری، یا باید ترفندهایی رو در رفتار و گفتارت به کار ببری که در حوزه اونا قابل پذیرش باشه ،یا هم مثل شخصیت کتاب بیگانه (کامو) طرد بشی و محکوم به مرگ... متاسفانه جزو اقلیتها بودن همیشه اینگونه پیامدهایی رو داره ... ولی خوشحالم که تو اینگونه ای و خودت هم خوشحال باش از این فاصله :)