نبش

این نوشتار نه دغدغه مخاطب دارد نه نگرانی کسب هویت متنی ادبی! بی ادعا زاده شده تا تنها زندگی کند و درک شود!درست مثل دن کیشوت!

نبش

این نوشتار نه دغدغه مخاطب دارد نه نگرانی کسب هویت متنی ادبی! بی ادعا زاده شده تا تنها زندگی کند و درک شود!درست مثل دن کیشوت!

لذت خرافات

چند شب پیش توی رختخواب دراز کشیده بودم و هنوز خوابم نبرده بود و مثل عادت همیشه ام مروری داشتم به اتفاقات روزانه که دیدم گوشم سوت می کشه !! یه لحظه یاد خرافاتی افتادم که در کودکی شنیده بودم و هنوز هم می شنوم که می گفتند یکی پشت سرت حرف بزنه گوش ات سوت می کشه ، ببین چه کردی و ... بیا اسپند دود کنم چشم نخوری .. چومه چومه .... !! حس خوبی بود .. فکری که مدتی بود این اواخر به ذهنم خطور می کرد .. دراز کشیدم و همونطور که از گرم شدن تدریجی زیر پتو و آرامش و رفع خستگی اندام کوفته ام لذت می بردم به دنیای قدیم ( خود ساخته ) برگشتم .. سفر لذت بخشی بود که تا وقتی خوابم برد بهش فکر می کردم و فضا سازی می کردم .. شب جارو نکنید .. ناخن نگیرید .. قیچی رو باز نذارید یا باز و بسته نکنید دعوا میشه .. و هزاران خرافه ی شیرین ! که خب خیلی ها رو نمی دونم .. داشتم فکر می کردم که اون وقتا زندگی یه طعم خاصی داشت .. بامزه بود .. چون با رؤیا ، ایهام ، شک و ترس همراه بود ولی از طرفی منابع اعتماد و توسل و پناه جویی هم بوده .. به همین خاطر گرم می بینمش .. ولی زندگی امروز سرده .. یه جورایی حس می کنم تلخ و سرد .. تنهایی انسان مدرن به واسطه ی فردیت و نیز تعقل و خرد ورزی مدرنیته دنیایی رو ساخته که شناخت و حل هر مساله ای به دست خرد و عقل آدمی ست و مسئولیت هر اشتباه و شکست و اتفاقی هم انسان ! گاه دلم واسه گرمی و بی خبری و کم مسئولیتی انسان سنتی تنگ میشه ولی شدیداً مقابله می کنم چون می دونم از شکست و ضعف و ناتوانی لحظه ایمه ! ولی در کل سفر در زمان ، تجربه ی شیرینی بود .. مدتیه که خواب تکان دهنده ندیدم ! کی میشه ؟
نظرات 1 + ارسال نظر
سارا 1385,09,22 ساعت 03:02 ب.ظ

کاملا موافقم، سرده ،سرد و تلخ ، تلخ تلخ و سرد سرد

تنها چیزی که باعث میشه غبطه ی زندگی های ۱۰۰ سال قبل و بخورم همون گرما و آرامشیه که الان دیگه نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد