سمفونی بوق ها!

* همچین از این راننده های ماشین های پارک شده ی کنار خیابون اون هم توی شب که چراغ ماشین شون رو هم خاموش می کنند بدم میاد !! نکبتا ! اون چه کاریه آخه ! بس که سوتی دادم جلوشون ! آدم حساب همه جا رو هم می کنه ولی دیگه راننده ی توی یه ماشین پارک شده اونم تو اون تاریکی !! 

 

* تو یه خواب طولانی که شیدرخ نقش های اساسی داشت توش ! در یک صحنه با خشم یه کله قند رو کوبیدم به یه کیوسک روزنامه فروشی !! و بعد با روزنامه فروشه دعوام شد .. تعجبت از این صحنه با تعریف مابقی خواب و اون فضاها و طبیعت و آدمها و حس های عجیبش بیشتر میشه ولی فکر کنم بدونید که هر چه بیشتر از یه خواب می گذره جزئیات رنگ و نور و بو و فضا کمرنگ تر و کمرنگ تر میشه ! لااقل برای من اینطور بوده .. مدتیه که خوابهام یه جوری شدن ! اسیدی اند!! 

 

* سیگار رو زمانی میشه بهتر شناخت که ترکش کنی ! شاید نمودی از این واقعیت باشه که انسان هر وجود و معنایی رو از طریق غیاب و عدم حضور درک می کنه ... با از دست دادن یا توانایی درک و تصور از دست دادن ! از وقتی که تقریباً ترک کردم (به جز با وید!) بیشتر و دقیقتر متوجه ی کارکرد و نقش و حس و حضور پنهانش شدم ... 

 

* چقدر تو خیابون با مردم بازی کردین ؟ نمونه هایی شنیدم تا به حال ولی شده آهنگ گوش کنین (البته فرقی نمی کنه !) و تو خیابون قدم بزنین و برای مردم لباس متناسب با تیپ و اندامشون انتخاب کنین .. لخت شون کنین .. بخندونیدشون یا حالت های متفاوت گریه و اخم و لج و فریاد و هزار چهره و حالت ساخته گی رو در ذهن تون بر چهره شون اعمال کنید ؟ تجربه ی بدی نیست !  

 

* یه پیشنهاد .. البته مال دنیای هایپری بود و واسه وبلاگ هایپریکولوژیم ولی ... 

یه روزی یه شبی که بیرونید و مثلاً قدم یم زنید برای لحظاتی که تأمین امنیتش طبعاً با خودتونه چشمهاتون رو ببندید و به صداها فقط گوش کنید .. به صدای بوق ها و آدم ها و ماشین ها ... فکر می کنم حداقل برای یک ذهن هایپر یا آشنا به زیبایی شناسی و قواعد و اصول ریز کاوی های هایپرانه تجربه ی جالبی باشه !!