خواب

  

۱- عجیب ترین خواب عمرم رو چندی پیش دیدم ! یه لوبیا شده بودم و توی یه دیگ پر از لوبیا چیتی در حال جوشیدن بودم ! دیگ قل قل می کرد و من بالا و پایین رفتن و چرخیدن لوبیا های تقریباْ قهوه ای اطرافم رو می دیدم و خنده ام گرفته بود ولی احساس گرما یا حس بدی نداشتم فقط یه لحظه، یه تجربه جدید بود ! 

 

۲- صبح پا شده بودم ولی از جام تکون نخورده بودم که در پیچ و تاب پتوی رختخواب کنارم شکل یک دست رو دیدم ! آره دست به خودی خود وحشت و تعجبی نداره ولی وقتی چیزی جز دست نمی بینی یعنی دست ادامه و صاحبی نداشته باشه و حدود ۳۰ ثانیه زور بزنی و کلنجار بری تا بفهمی جریان چیه ! خب اوضاع فرق می کنه اینجوری !! بعد از کلی کلنجار رفتن تصویر دست محو شد و همون پیچ و تاب پتو باقی موند و من متعجب و غمگین و ناراحت و نگران از اوضاع مغزی و روانی ام !!