خواب و خوابواره !

 

 

۱- خوابی دیدم چندی پیش .. یک ماهی میشه .. با مهدی توی دریا شنا می کردم .. اون جلو جلو می رفت .. خوب دیدمش .. و تصاویر دیگری که یادم نموند .. فقط بعدش از یک دادگاه نظامی تصویری در ذهن دارم .. صبحش اتفاقی تاریخ رو دیدم ! ۲۶ دی بود .. باور کن ! خنده ام گرفت از این همزمانی ! خوبه که دیگه خرافاتی نیستم و ناخودآگاه زمان و حادثه رو می شناسم ! ولی جالب بود .. فرداش با مهدی هایپریکی زدم که در هایپریکولوژی بعدها خواهم نوشت ! 

 

۲- تا به حال شده از دور و با فاصله و کاملاْ از تمام جهات به طور طبیعی از نگاه یک غریبه به خودت و یا به خانواده ات نگاه کنی ؟ نگاه به خانواده رو از دید خودت تجربه کن .. به طور نامرئی مثلاْ دنبالش بری و حرکت ها و رفلکس ها و کارها و راه رفتنش رو ببینی .. مادرتو .. برادر و خواهرتو .. نگرانی ها .. آرزوها .. نوستالژی ها .. برای من با توجه به بازی ها و تصاویر و تحلیل ها و ترس های همیشه یک بار احساسی و فیلم گونه ی خاصی داره این اتفاق .. یه طرق مختلف درش آوردم .. بازگشت بی خبر بعد از ۲۰ سال و دیدن تک تک افراد خانواده .. در کمین نظاره گر نشستن و ...