ماری جوآنا

 

به خنده ای فکر می کنم که انسانی اسیر و درگیر یک فاجعه۱ از خلق یا کشف مفهوم یا تصویری کمیک در سیر امر فاجعه آمیز سر می دهد !!

***********************

به انسانی می اندیشم که در اوج یک فاجعه از خلق یا کشف مفهوم یا تصویری کمیک برای لحظه ای می خندد !!


۱- زمانی که به کمک نام این متن -طی اتفاقی البته- این تصویر به ذهنم اومد، انسانی ( و شاید خودم رو ) داشتم می دیدم که زیر یک شکنجه ی شدید از درد به خودش می پیچه! داشتم توی خیابون قدم می زدم ، یه لحظه سرعت گام هایم کند شد و نمی دونم طی چه فرآیندی محو اون خنده ای شدم که ذهن یک انسان سالم و عاقل ! می تونه زیر شدت درد و فاجعه صحنه ی خنده دار و کمیکی رو خلق یا کشف کنه !! اون صحنه ی شکنجه، بعدش گسترده تر شد و به مواجهه با جسد عزیزی تغییر کرد و ... برای همین کلاْ به فاجعه تغییرش دادم . به این مفهوم از دو زاویه ی بالا نگاه می کنم . می تونستم مثالهایی بزنم تا منظورم رو برسونم ولی به ذهن خواننده می سپارم و نیز اینکه خوب فکر کنید وقتی محال بودن این اتفاق براتون مجسم شد متوجه ی ناب و بکر بودن این ذهن و رفتار و غریب بودنش میشوید !!