انعکاس !

چند روز پیش یک اس-ام-اس از یکی از رفقای خوبم بهم رسید که اونقدر برام جالب بود که گفتم بذارم تو بلاگ شما هم بخونید . از رفیق شاعرم که اتمام زود هنگام مهلت دانشگاه من ، مجال آشنایی بیشتر با دنیای شاعرانه اش را به من نداد . و اما اون اس-ام-اس که متأسفانه هر چه گشتم عکس درخوری براش پیدا نکردم :

توی مترو یه دختر روبروی من نشسته بود . مشکلی براش پیش اومده بود . پر از رنج و غصه بود . به چند نفر زنگ زد و بعد شروع کرد به اس-ام-اس زدن . نور آفتاب به گوشی می خورد و روی سقف منعکس میشد . دورتر ، تو زاویه دید من یه دختر یکی-دو ساله به نور روی سقف نگاه می کرد و بلند بلند می خندید ! این تصویر برای من تجسم زندگی بود !

زیباست ! نه ؟ مرسی بهاره ی عزیز .