نبش

این نوشتار نه دغدغه مخاطب دارد نه نگرانی کسب هویت متنی ادبی! بی ادعا زاده شده تا تنها زندگی کند و درک شود!درست مثل دن کیشوت!

نبش

این نوشتار نه دغدغه مخاطب دارد نه نگرانی کسب هویت متنی ادبی! بی ادعا زاده شده تا تنها زندگی کند و درک شود!درست مثل دن کیشوت!

شکار لحظه ها و حس ها

 

۱ - به مسیر و چگونگی و لحظه ای فکر می کنم که یک تخیل و یا بازی و بلوفی تبدیل به یک واقعیت میشه . به لحظه ای که در نتیجه ی زمان طولانی سیر اون پروسه ی ساختگی، اون امر در موردت اتفاق می افته چرا که دیگه جزئی از تو و شخصیت و هویتت شده ! باید برات اتفاق بیفته تا حیرت و شگفت زده گیت رو از غیر قابل پیش بینی بودن و سیالیت زندگی درک کنی .. شکوه این تغیر و عدم پایداری و حادثه خیزی زندگی رو ...

 

۲ - انجام کاری بیش از انتظار و توقعی که ازت میره برای دفعات اول و دوم لطف محسوب میشه ولی چه بسیار که بعد از همون چند دفعه ی اول تبدیل به وظیفه ات میشه و ازت انتظار میره ! مراقب لطف کردن هات باش !!

 

۳ - به رقص دود نگاه می کنم .. خواب سرک می کشه .. به جریان مضحک یک قرص فکر می کنم و یک اتفاق تمام کوندرایی .. به سکوت و دروغی که به سادگی منجر به فاجعه شد !

به حماقت و خامی رقت بار آدمهایی فکر می کنم که رفتار و گفتار ناگزیر یا اتفاقی و نادر یک نفر رو تصویر می کنند بر کل لحظه ها و کدها و گفته ها و نشانه های روشن و متضاد با آرزوها و امیال و خواسته های درونی شون و از اون تک گفته و تک صحنه اتفاقی یا ناگزیر ، کاخ پوشالی آرزوها و امیال فرو خورده و دیری آرزو شده شون رو خشت به خشت بالا میارن ، چه ترحم بر انگیز و نفرت انگیز ، چه حقارت بار ...

 

۴ - دیروز توی خیابون ، توی اون گرما ناگهان یک حس چندگانه ی مبهمی رو احساس کردم . تلفیقی بود از یک موسیقی که نمی شنیدمش !! چند رنگ و خاطرات و تصاویری مبهم و یک بو .. بویی که تا اعماق ذهن و جسمم نفوذ می کرد .. بوی خوش تن یک زن ! با همه ی ظرافت ها و جزئیات ! اونقدر حس و حال پیچیده و تو در تو و گسترده ای بود که گیج و گنگ مانده بودم .. به فیلم Perfume فکر می کردم و اون عطری که آخر فیلم در هوا پخش میشه و همه ... آره بوی خوش یک زن !

****************

توی این مرخصی حیاتی دارم خودم رو با موسیقی خفه می کنم ! آلبوم Fallen Angel از Michael Adamson  و آهنگ Phantom Clarity ... فوق العاده ست ! تلفیق این آهنگ ، اون عکس و فضای بندهای این فرازهای کوتاه و برش خورده معجونی ساخته که حس عمیق و زیبایی در من ایجاد کرده ... یه چیزی مثل کوکائین !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد