با سپاس از رهای عزیز که این شعر رو بهم معرفی و برام اسکن کرد. جریانش بعد از خوندن شعر نوید عزیز و بحث تحقیق گسترده و جالبش بر مفهوم بکارت در جامعه ی ما پیش اومد . در مورد این تحقیق ارزنده به زودی پرسشنامه ای آماده کرده و در یکی از وبلاگهایم قرار خواهم داد . در ضمن دو سطر پایین که خوب نیفتاده یکی « زندگی این اسارت کوچک » و دیگری « روز بخیر » است .
سلام موفق باشی
احساس می کنم آدمها با طنابی به اسم شرع وعرف به بستن خودشون مشغول شدن وحالا که این طناب به مرز خفگی رسوندتشون شروع به باز کردنش کردن...خیلی ها هم حاضر به باز کردنش نیستن چون همه ی هویتشونو از همین بسته بودن می گیرن!!!ولی چیزی که واسم جالبه اینه که فکر می کنم وقتی این طناب باز شه...آدمها دوباره شروع به بستن می کنن!!!؟؟؟
مرسی از شعر و موفق باشی (:
سنگین بود سیاوش جان، بلد نیستم فهمیدن این شعر رو، اگه تونستی راجع بهش یه کمی برام توضیح بده.
ناجی تو ۳۶۰ام
نای لذتی نمانده....................................................................................................................
...................................
........................
.........ترس از لکه دار شدن عفت این باکره کوچک
خط بطلانیست بر عشق وحشی
و من نیمی از زندگیم را چه ساده خواهم باخت
انسانیتم راتائید کن
که چون تو تشنه دیوانگیهای عشقم