برای اولین بار بود که در اوج می خواستم فریاد کنم ! با همه ی قدرت و شدت و مردانگی ! می خندم .. بلند .. هر چیز غیر قابل توصیف و بالاتر از حد انتظار منو به خنده وا میداره ! .. شدید و با لذت و خشنودی .. چه قدرت بی نظیری داره ! چه گسترده و وسیعه ! باورم نمیشه ! ویرانگر .. افسونگر .. اغواگر .. نابود کننده .. حماسی .. ناشناخته و جذاب .. عمیق و سرنوشت ساز ! نباید آلوده شد ! ولی من آلوده و گمراه این بتواره ی زیبای منحوسم ! سرگیجه ی لذتی ناشناخته ! چیزهای تکرار شدنی حتماْ تکرار میشن !
چقدر این آهنگو دوس دارم و چه خاطرات قشنگی باهاش دارم .. از تجربه های مگو !! میرم به سردی و مه آلودگی و ابرهای شمال .. آزادی بی قید و ملایم ، راحت ترین تهوع ! .. شب زنده داری و ... سکون و ... واااااااااای خدا !! به جنون می رسم .. در چه مرحله ای قرار گرفتم .. سخت ترین و حساس ترین مرحله ی زندگیم .. باز هم دو سویه ی نابودی ! احتمال نابودی .. اگر بین مرگ و شکنجه قرار بگیرید چه می کنید ؟ کاش ضمانتی بود .. کاش خوابی بود طولانی .. کاش ..
سیاوش عزیز
بیصبرانه منتظر نظراتت هستم. من هر سه تا وبلاگت رو تقریبا از اول تا آخر خوندم! نه بوی گله و شکایتها و نفرینهای به ظاهر عاشقانه میدادند نه حرفهای پوچ و سبک سیاسی! یه جوری حرف آدمی بود که میفهمه دور و برش چه خبره!برای همین نظراتت در مورد وبلاگ و نوشته هاش برام خیلی مهمه
شاد باشی